روضه امام حسین (ع)

بانک مطالب مذهبی

بانک مطالب مذهبی

پیام های کوتاه
بایگانی
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۵ شهریور ۹۹، ۱۶:۲۶ - دورقی
    09167830337
نویسندگان

۲۳ مطلب توسط «محسن احمدی نیا» ثبت شده است

با اینکه روضه خوانم و می خوانم از شما  

فهمیده ام که هیچ نمی دانم از شما


یا ایها العزیز ! ذلیل معاصی ام
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما


می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
جای سلام ، روی بگردانم از شما


رویی نمانده است به چشمت نظر کنم
پس بی دلیل نیست گریزانم از شما


من اصل انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهای فراوانم از شما


من نان به نرخ نام تو خوردم ، حلال کن
محض رضای ذائقه می خوانم از شما

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۲۷
محسن احمدی نیا

روزی هزار بار دلت راشکسته ام

بیخود به انتظار وصالت نشسته ام 

هربار این تویی که رسیدی و در زدی

هربار این منم که در خانه بسته ام

هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی

هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۲۰
محسن احمدی نیا

امام علی ( علیه السّلام ) فرمودند :


هیچ دشمنی برای انسان٬ ستمگرتر از نفس او نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۲ ، ۲۰:۲۱
محسن احمدی نیا

بقا مختص ذات اوست

برادر بزرگوار جناب اقای حاج مهدی سلحشور 

با کمال تاثر و تاسف درگذشت مادر گرامیه تان را تسلیت عرض مینماییم و از خداوند متعال برای ان مرحومه طلب امورزش و مغفرت و برای بازماندگان صبر جمیل را خواستاریم

 

جهت دریافت گزارش تصویری از مراسم خاکسپاری مادر حاج مهدی سلحشور روی لینک زیر کلیک کنید

 

لینک گزارش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۳
محسن احمدی نیا

بیلمیرم !!!!!!!

مسعود هادوی از آزادگان 8 سال دفاع مقدس در این باره می گوید: در مقر سپاه سوم و هفتم عراق که «ماهر عبدالرشید» فرمانده آن بود از من بازجویی کرد. دست‌هایم را از پشت دستبند زده بودند. قبل از ترجمه حرف‌هایم سرهنگی که فارسی بلد بود، پرسید می‌توانی انگلیسی صحبت کنی به انگلیسی گفتم «نه». گفت عربی بلدی گفتم «لا». گفت ترکی بلدی گفتم «بیلمیرم». عصبانی شد و با پوتین به دهانم کوبید. آنقدر مرا زدند که چهار بار بیهوش شدم. بازجو به من گفت من به هر زبانی از تو سوال می‌پرسم جواب می‌دهی آن وقت می‌گویی نه انگلیسی بلدی نه عربی، نه فارسی و نه ترکی؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۲۳:۵۵
محسن احمدی نیا

جنایات رژیم بعث در بیمارستان

عمل و اتاق عمل:برادرانی که احتیاج به عمل داشتند هرگز اتاق عمل را نمی دیدند . اما برادرانی که به اتاق عمل وارد می شدند شب قبل انتخاب می شدند.به آنها روغن کوچک داده می شد و 24 ساعت به آنها غذا داده نمی شد.روز بعد برای آموزش به اتاق عمل میبردند و چاقو و وسایل را به دست دانشجویان بی تجربه می دادند تا نحوه ی عمل را یاد بگیرند. و اکثر برادران شهید شده به جای برادران زنده از اتاق عمل بیرون می آمدند.چون از روده و معده ی آنها نمونه برداری میکردند وضعیت... در همان حال آنها را رها می کردند و برادران به شهادت میرسیدند.اما برادران شهید را رها نمی کردند و برای کالبد شکافی به سرد خانه می بردند و بدن را می شکافتند و خیاطی می کردند و همان طور رها میکردند. و از دیگر جنایات برادرانی که آمپول بی هوشی زیادی تزریق کرده بودند چون به هوش نمی آمدند پوست  پای آنها را با قیچی میبریدند تا به هوش آیند.از اول مرداد 67 تا 68 حدودا 80 نفر به شهادت رسیدند.آخرین جنایت در بیمارستان بعقوبه برادری به نام محمد حسین دهقان از قلعه به مدت 8 روز در آنجا بستری می شود و بعد از آن به بیمارستان بعقوبه انتقال داده میشود.که موجب عفونت محل جراحی شده و بعد از مدتی به شهادت رسید.فرق بین بسیجی و سرباز قلعه و سوله و اوج گیری بیماری سل حدود 100 بدون درمان قطع کردن پای سید محمدحسینی در اردوگاه با اره بدون بی هوشی.

به قلم:حسینعلی قادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۲۳:۴۱
محسن احمدی نیا

حضرت محمد (ص) :

هر خانمی که خود را معطر و خوشبو کند ( عطر بزند ) و سپس از خانه خارج شود، همواره مورد لعنت خدا و ملائکه خواهد گرفت، تا وقتی که به خانه برگردد ، هرچند برگشتش به خانه طول بکشد 

فروع کافی جلد 5 صفحه 163 ، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 559

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۲ ، ۱۹:۵۰
محسن احمدی نیا

انواع شکنجه ها !!!!!!

در مورد ناخن کشیدن من ندیدم و نشنیدم که بنشینند و با انبردست ناخن کسی را از بیخ بکنند، وقتی روی ناخن شلاق میزدند از بیخ میپرید، گاهی هم سه یا چهار سوزن ته گرد را تا نیمه در زیر ناخن فرو میکردند، بعد فندک یا شمع زیر سوزن روشن میکردند، این کار سوزش عذابآوری داشت، بعد از مدتی زیر این ناخن سیاه میشد، چرک میکرد و بعد از چند روز میافتاد.

حد شکنجه در کمیته مشترک ( 53 _ 1352 ) اتاق شکنجه در طبقه سوم زندان زنان ، مقابل اتاق شماره 11 بود ، من تقریباً تیر و مرداد 52 را در آنجابه سر بردم ، اتاق شکنجه حدوداً 4×3 متر بود ، یک تخت فلزی به ابعاد تقریبی 2/1×2 متر ، طنابی برای بستن دست ها و پاها به تخت ، چند عددشلاق در اندازه ها و ضخامت های مختلف ، یک باطری ماشین برای تأمین برق باتوم الکتریکی و .... از جمله وسایل این اتاق بود . وقتی متهم را بهاتاق شکنجه می آوردند اگر مهم بود ، چند بازجو او را احاطه کرده با هم او را شلاق می زدند ، سین جیم می کردند یا یکی شلاق می زد ، دیگری لگد و آن دیگری سیلی که چاشنی همه اینها فحش و ناسزا بود ف هم صدای آنها بلند بود و هم صدای مأمورین . از طرفی هم ممکن بود بقیه زندانیان را هراس و ترس فرا بگیرد که مبادا آن فرد از هم پرونده های آنها باشد ، در مدتی که بازجوها مشغول ضرب و شتم و سر و صدا بودند ، سایر زندانیان در سلول عذاب می کشیدند و در ناراحتی به سر می بردند . هم برای خود و هم برای فردی که شکنجه می شد ناراحت بودند ، اصلاً گاهی بازجوها درهای سلول های دیگر را باز می کردند و به متهمین و زندانیان فحش و بد و بیراه می گفتند و تهدید می کردند . شکنجه ها در آن زمان (شش ماهه اول 52) در حد سوزاندن با آتش سیگار و فندک بود ، چک و لگد که جای خود داشت ، بالاترین شکنجه هم شلاق بود ، شلاق با کابل برق . بعضی ها آن قدر سریع در برابر این شکنجه کوتاه می آمدند و حرف می زدند که شکنجه گران به شلاق می گفتند : مشکل گشا . تازیانه های شلاق به کف پا روی رشته های عصبی اثر می گذاشت ، با هر ضربه شلاق درد تا مغز استخوان آدم را در بر می گرفت و به اصطلاح تا مغز آدم سوت می کشید ، تکرار شلاق موجب می شد کف پا گوشت اضافی بیاورد و برآمدگی در کف پا ایجاد شود . آویزان کردن به صورت وارونه و چرخاندن نیز در کار بود ، دستبند زدن صلیبی از همه شکنجه ها غیر قابل تحمل تر بود ، در این شکنجه فرد را از مچ دست به دیوار صاف یا نرده ای آویزان می کردند که سنگینی بدن موجب کشیده شدن است ها در طرفین و فشار طاقت فرسایی در مچ و آرنج و کتف می شد ، آدم احساس می کرد که هر آن رگهایش پاره خواهد شد ، ادامه این شکنجه و تحمل آن بیشتر از بیست دقیقه ممکن نبود ، چرا که دست ها باد می کرد و حرکت خون کند و دست ها کبود می شد . بعد چهارپایه ای زیر پای فرد می گذاشتند و از او می خواستند که حرف بزند ، اگر به زبان می آمد که هیچ ، اگر دم فرو می بست دوباره چهارپایه را از زیر پایش می کشیدند..........

این تنها قسمتی از خاطراته نوع شکنجه ها بود و بازهم چیزی جز گفتن این جمله نداریم

شهدا شرمنده ایم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۲ ، ۱۹:۳۴
محسن احمدی نیا

از ماموریت که بر گشت خوشحال بود و پرسید : راستی فرمانده گمراه کردن اینها چه فاییده ای دارد؟

ابلیس جواب داد : امام اینها که بیاید عمر ما تمام میشود اینها رو که غافل میکنیم امامشان دیرتر میاید.

با کنجکاوی پرسید: این هفته پرونده ها چطور بود ؟

ابلیس نگاهی به اون انداخت و گفت : مگر صدای گریه ی اقایشان را نمیشنوی...؟؟

یا اباصالح مهدی ...

کم ما و کرم شما ارباب....

                                               

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۰۸:۳۶
محسن احمدی نیا

پیامبر (ص) فرمود:

نگاه ( حرام) ، تیری از تیرهای ابلیس است. پس هرکس این نگاه ( حرام) را به خاطر ترس از خداوند تر کند، خداوند به او ایمانی عطا کند که لذتش را در قلبش احساس نماید.

جامع الاخبار،ص243

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۱
محسن احمدی نیا