گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم؛ آرامگاه خستگیم بود،سرپناه بی کسیم بود،طوفان توآنرا از من گرفت ؛کجای دنیای تورا گرفته بودم؟خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود،تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات واژگون کند .انگاه تو از کمین مار پر گشودی! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی. :-) . . دوستت دارم