تیزر مستند لبیک
حضرت زینب(س)-اربعین
آمدم اینجا دوباره...لشگرت یادش بخیر
قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر
اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟
شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر
اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام
با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر
حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل
قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر
از امانتداری ام دارم خجالت می کشم
بچه های من فدای دخترت... یادش بخیر
روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب
ای عروس مادر من اصغرت یادش بخیر
من خودم اینجا به جسمت پیرهن پوشانده ام
دستباف یادگار مادرت یادش بخیر
رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را
ای برادر آن وداع آخرت یادش بخیر
مثل جدم می شدی در پیش چشمان همه
وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر
ساربان در پیش چشمان خودم حراج کرد
گوشواره هام...نه انگشترت... یادش بخیر
شاعر : آقای مهدی نظری
اشعار بیشتر در مورد در اربعین اباعبدالله (ع)
"روضه امام حسین (ع) "
قصد دارد مجموعه گزیده بیانات حضرت آیت الله الامام خامنه ای(حفظه الله) را در چند بخش برای تان بیاورد. در ادامه باهم به مرور بخش اول این مجموعه می پردازیم.
بخش اول گزیده بیانات حضرت آیت الله الامام خامنه ای(حفظه الله) پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه در دیدار جمعی از دانشجویان و طلاب1372/09/24
هدف ؛شعبه حوزه علمیه قم شدن دانشگاه ها نیست
این را همه مىفهمند: نه امام و نه دیگر بزرگواران نخواستند بگویند که دانشگاهها جمع شوند و قم بروند، یا شعبهاى از حوزه قم شوند. یا اینکه حوزه قم جمع شود و بیاید در دانشگاهها حل گردد، یا شعبهاى از آنها شود. هیچکس این را نخواست و مطرح نکرد.
از ماموریت که بر گشت خوشحال بود و پرسید : راستی فرمانده گمراه کردن اینها چه فاییده ای دارد؟
ابلیس جواب داد : امام اینها که بیاید عمر ما تمام میشود اینها رو که غافل میکنیم امامشان دیرتر میاید.
با کنجکاوی پرسید: این هفته پرونده ها چطور بود ؟
ابلیس نگاهی به اون انداخت و گفت : مگر صدای گریه ی اقایشان را نمیشنوی...؟؟
یا اباصالح مهدی ...
کم ما و کرم شما ارباب....
پیامبر (ص) فرمود:
نگاه ( حرام) ، تیری از تیرهای ابلیس است. پس هرکس این نگاه ( حرام) را به خاطر ترس از خداوند تر کند، خداوند به او ایمانی عطا کند که لذتش را در قلبش احساس نماید.
جامع الاخبار،ص243
علی محمد ختنی فر اینچنین از شکنجه های وحشیانه بازجوهای ساواک می گوید :
در حالی که چشمانم بسته بود مرا روی صندلی آپولو نشانده و دست ها و پاهایم را با گیره های فلزی که در کنار آن تعبیه شده بود بستند و به قدری گیره ها را که با پیچ بسته و یا سفت می شد، چرخاندند که نزدیک بود استخوان های دست و پایم بشکند. آنگاه کلاه آهنی را روی سرم گذاشتند که تمام سر و گردنم در آن قرار داده شد به طوری که دیگر نه چیزی می دیدم و نه کلامی می شنیدم. در این حال ناگهان با وارد آمدن اولین ضربه کابل بر کف پایم، انگار بمبی را در بدن من منفجر نموده باشند، تمام وجودم به آتش کشیده شد، به طوری که نا خودآگاه فریاد کشیدم که ای کاش فریاد نزده بودم زیرا داد و فریاد من فقط در داخل کلاه فلزی موصوف پیچیده و بسان بمبی در سرم منفجر شد و به مراتب بیشتر از ضربه شلاق دردناک و کشنده بود. ضربات شلاق با قساوت تمام یکی پس از دیگری فرود می آمد. بدنم مثل کوره گداخته شده و درد و رنج ناشی از آن به اعماق قلب و روح و جانم زبانه می کشید. یک لحظه احساس کردم کابل را به استخوان های من می زنند ولی با خود گفتم خیال است ولی بعدا متوجه شدم که بر اثر ضربات شلاق گوشت های پایم ریخته و ضربات بعدی مستقیما به استخوان پا اصابت می نمود. درد و رنج حاصل از این شکنجه برای من خونریزی کلیه، خون شدن ادرار، پاهای خونین، متورم و عفونت کرده و ....بود و ماه ها آسایش و آرامش را از من سلب نموده بود و اثرات طولانی مدت آن از بین رفتن رشته های عصبی کف پا و بی حس و کرخت شدن آن برای همیشه بود.
شهدا شرمنده ایم
رسول خدا(ص) می فرمایند:
برترین شما نکوکاران است.نیکوکارترین شما از نظر اخلاق است. آنان که خود را آماده خدمت کرده و با دیگران با الفت و محبّت زندگی می کنند.