خاطرات شهدا(2)-عزت شاهی
انواع شکنجه ها !!!!!!
حد شکنجه در کمیته مشترک ( 53 _ 1352 ) اتاق شکنجه در طبقه سوم زندان زنان ، مقابل اتاق شماره 11 بود ، من تقریباً تیر و مرداد 52 را در آنجابه سر بردم ، اتاق شکنجه حدوداً 4×3 متر بود ، یک تخت فلزی به ابعاد تقریبی 2/1×2 متر ، طنابی برای بستن دست ها و پاها به تخت ، چند عددشلاق در اندازه ها و ضخامت های مختلف ، یک باطری ماشین برای تأمین برق باتوم الکتریکی و .... از جمله وسایل این اتاق بود . وقتی متهم را بهاتاق شکنجه می آوردند اگر مهم بود ، چند بازجو او را احاطه کرده با هم او را شلاق می زدند ، سین جیم می کردند یا یکی شلاق می زد ، دیگری لگد و آن دیگری سیلی که چاشنی همه اینها فحش و ناسزا بود ف هم صدای آنها بلند بود و هم صدای مأمورین . از طرفی هم ممکن بود بقیه زندانیان را هراس و ترس فرا بگیرد که مبادا آن فرد از هم پرونده های آنها باشد ، در مدتی که بازجوها مشغول ضرب و شتم و سر و صدا بودند ، سایر زندانیان در سلول عذاب می کشیدند و در ناراحتی به سر می بردند . هم برای خود و هم برای فردی که شکنجه می شد ناراحت بودند ، اصلاً گاهی بازجوها درهای سلول های دیگر را باز می کردند و به متهمین و زندانیان فحش و بد و بیراه می گفتند و تهدید می کردند . شکنجه ها در آن زمان (شش ماهه اول 52) در حد سوزاندن با آتش سیگار و فندک بود ، چک و لگد که جای خود داشت ، بالاترین شکنجه هم شلاق بود ، شلاق با کابل برق . بعضی ها آن قدر سریع در برابر این شکنجه کوتاه می آمدند و حرف می زدند که شکنجه گران به شلاق می گفتند : مشکل گشا . تازیانه های شلاق به کف پا روی رشته های عصبی اثر می گذاشت ، با هر ضربه شلاق درد تا مغز استخوان آدم را در بر می گرفت و به اصطلاح تا مغز آدم سوت می کشید ، تکرار شلاق موجب می شد کف پا گوشت اضافی بیاورد و برآمدگی در کف پا ایجاد شود . آویزان کردن به صورت وارونه و چرخاندن نیز در کار بود ، دستبند زدن صلیبی از همه شکنجه ها غیر قابل تحمل تر بود ، در این شکنجه فرد را از مچ دست به دیوار صاف یا نرده ای آویزان می کردند که سنگینی بدن موجب کشیده شدن است ها در طرفین و فشار طاقت فرسایی در مچ و آرنج و کتف می شد ، آدم احساس می کرد که هر آن رگهایش پاره خواهد شد ، ادامه این شکنجه و تحمل آن بیشتر از بیست دقیقه ممکن نبود ، چرا که دست ها باد می کرد و حرکت خون کند و دست ها کبود می شد . بعد چهارپایه ای زیر پای فرد می گذاشتند و از او می خواستند که حرف بزند ، اگر به زبان می آمد که هیچ ، اگر دم فرو می بست دوباره چهارپایه را از زیر پایش می کشیدند..........
این تنها قسمتی از خاطراته نوع شکنجه ها بود و بازهم چیزی جز گفتن این جمله نداریم
شهدا شرمنده ایم